نوای طرب



 

سلام،

امروز غزلی از حافظ را که آقای شجريان در کنسرت سوييس در افشاری اجرا کرده و در قالب آلبوم فخیم سرو چمان عرضه شده است، تقديمتان می‌کنم. شایان یادآوری است که اجرای خصوصی از این غزل زیبا در بیات زند و با همنوازی تار استاد مجید درخشانی نیز در دست است.

 

 

ای که مهجوری عشاق روا می‌داری

عاشقان را ز بر خويش جدا می‌داری

 

تشنه باديه را هم به زلالی درياب

به اميدی که در اين ره به خدا می‌داری

 

دل ببردی و بحل کردمت ای جان ليکن

به ازين دار نگاهش که مرا می‌داری

 

ساغر ما که حريفان دگر می‌نوشند

ما تحمل نکنيم ار تو روا مي‌داری

 

ای مگس حضرت سيمرغ نه جولانگه توست

عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

 

تو به تقصير خود افتادی ازين در محروم

از که می‌نالی و فرياد که را می‌داری

 

حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار

سعی نابرده چه اميد عطا می‌داری

 

 


نوای طرب

 

سلام،

بی‌ترديد نام جواد آذر در ميان مردم، کمتر از نام بسياری از مشاهير ادب فارسی آشناست. و شايد از اين جهت در حق او ظلم شده باشد. شادروان جواد کناره‌چی که به آذر تخلص می‌کرد، شاعر معاصر آذربایجانی اهل تبریز بود و در موسیقی و خوشنویسی نیز دستی داشت. از این شاعر گرانمایه که سال 1380 در مقبره الشعرای تبریز مدفون شد، مجموعه اشعار زیادی به یادگار مانده است.

برای يادآوری نام ايشان امروز يکی از اشعار زيبايش را که استاد شجريان با چيره‌دستی در دستگاهماهور در کنسرت سوییس و سپس در قالب آلبوم سرو چماناجرا کرده، تقديممی‌کنم. البته اين شعر زيبا يك بار هم در كنسرت چهل ستون با رهبري آقاي فخرالديني  و دیگر بار در کنسرت دوبی به سال 1389 و با همراهی گروه شهناز در ماهور اجرا شده است.

 

هر دمی چون نی از دل نالان شکوه‌ها دارم

روی دل هر شب تا سحرگاهان با خدا دارم

 

هر نفس آهی است از دل خونين

لحظه‌های عمر بی‌سامان می‌رود سنگين

اشک خون‌آلوده‌ام دامان می‌کند رنگين

 

به سکوت سرد زمان، به خزان زرد زمان

نه زمان را درد کسی، نه کسی را درد زمان

 

بهار مردمی‌ها دی شد، زمان مهربانی طی شد

آه از اين دم سردی‌ها خدايا

 

نه اميدی در دل من که گشايد مشکل من

نه فروغ روی مهی که فروزد محفل من

 

نه همزبان دردآگاهی که ناله‌ای خورد با آهی

داد از اين بی‌دردي‌ها خدايا

 

نه صفايی ز دمسازی به جام می

که گرد غم ز دل شويد

 

که بگويم راز پنهان، که چه دردی دارم بر جان

وای از اين بی همرازی خدايا

 

وه که به حسرت عمر گرامی سر شد

همچو  شراره از دل آذر بر شد و خاکستر شد

 

يک نفس زد و هدر شد

روزگار من به سر شد

 

چنگی عشقم راه جنون زد

مردم چشمم جامه به خون زد

 

دل نهم ز بی‌شکيبی

با فسون خودفريبی

 

چه فسون نافرجامی

به اميد بی‌انجامی

وای از اين افسون‌سازی خدايا

 

 


نوای طرب

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

منتخب کانال های فرهنگیان در پیام رسان سروش rikita فروشگاه اینترنتی فایل سپیده کادو کده چکاوک پرواز دریا کامپیوتر تجارت - ترخیص کالا - بخشنامه های گمرکی و بازرگانی Hydraulic Meraj سرای کتاب